ابتكارات فلسفي صدرالمتألهين(8)


 

نويسنده: سيد محمد انتظام




 

نوآورى هاى مبتنى بر اتحاد عاقل و معقول
 

از جمله مسائلى كه براساس اتحاد عاقل و معقول در «حكمت متعاليه» تبيين و اثبات شده «اتحاد نفس با عقل فعال» است.[12]
صدرالمتألهين فهم اين نوع از اتحاد و اثبات آن را از آثار تضرع و ابتهال الى الله مى داند و مى گويد:
«و قد كنا ابتهلنا إليه بعقولنا و رفعنا إليه أيدينا الباطنة لاأيدينا الداثره فقط و بسطنا أنفسنا بين يديه و تضرعنا إليه، طلباً لكشف هذه المسألة و أمثالها طلب ملتجئ ملجأ غير متكاسل، حتى أنار عقولنا بنوره الساطع و كشف عنا بعضى الحجب و الموانع، فرأينا العالم العقلى موجوداً واحداً يتصل به جميع الموجودات التى فى هذا العالم و ...»[13].
صدرالمتألهين، پس از بيان سه مقدمه در ارتباط با اتحاد نفس با عقل فعال، مى گويد: صور عقلى كه نفس با آنها متحد مى شود بعينه همان صور عقلى هستند كه در عقل فعال موجودند و عقل فعال با آنها متحد است، زيرا براساس قاعده، صورت عقلى از جهت حد و نوع تعددبردار نيست، هر چند از جهت تشخص و وضع و عوارض و لواحق تكثر مى يابد. بنابراين، اتحاد نفس با همان صورتى كه عقل فعال با آن متحد است بمعناى اتحاد نفس با عقل فعال، خواهد بود.[14]
از موارد ديگرى كه بر اتحاد عاقل و معقول مبتنى گرديده، توضيح و اثبات عقل بسيط است كه شيخ الرئيس و ديگران آن را مطرح نموده و از اثبات آن عاجز مانده اند.
عقل بسيط، مرتبه اى از عقل است كه معقولات كثيره به وجود واحد بسيط اجمالى در آن موجودند و در توضيح آن به ملكات علمى مانند ملكه اجتهاد مثال مى زنند. كسى كه از اين ملكه برخوردار باشد صور تفصيلى تمام مسائل فقهى را به وجود بسيط اجمالى واجد است بدون اينكه كثرتى در آن ديده شود و پس از اينكه مورد سؤال واقع شود همين علم بصورت تفصيل در مى آيد. در مورد واجب نيز معتقدند كه واجب الوجود با علم بذات، علم اجمالى بتمام صور اشياء كه از لوازم ذاتند دارد و در اين علم هيچ تفصيل و كثرتى در كار نيست. همين علم، علت پيدايش صور تفصيلى اشياء مى شود كه به قيام صدورى به واجب الوجود قائم هستند. اين معنا از عقل بسيط در مورد واجب الوجود كه استاد شهيد مطهرى در جلد دوم درسهاى «الهيات»[15] به آن اشاره مى كند به سختى از كلام شيخ استنباط مى شود. زيرا «شيخ» در «تعليقات» (ص 120) عقل بسيط را چنين معنا مى كند:
«هو أن يعقل المعقولات على ماهى عليه من تراتيبها و عللها و أسبابها دفعة واحدة بلا انتقال فى المعقولات من بعضها ألى بعض كالحال فى النفس... فإذا قيل للأول عقل، أقيل على هذا المعنى البسيط أنه يعقل الأشياء بعللها و أسبابها حاضرة معها من ذاته بأن يكون صدور هذه الأشياء عنه».
در صفحه 152 مى گويد:
«العقل البسيط هو أن يعقل الشىء و لوازمه إلى أقصى الوجود معاً لابقياس و فكر و تنقّل فى المعقولات و معرفة الشىء أولا و اللوازم ثانياً ... فهذا النحو من التعقل بسبب تعقل الأول لذاته و لللّوازم عنها و للموجودات كلها حاصلها و ممكنها أبدياتها و كائنها و فاسدها و كليها و جزئيها، فإنه يعقلها كلها معاً على الترتيب السببى و المسببى».
اما آنچه را كه بصورت كلى در مورد عقل بسيط آورديم و مثالى كه در توضيح آن ذكر شد مطابق مطلبى است كه شيخ در علم النفس كتاب «شفا» بيان نموده و در جلد سوم «اسفار» (صفحه 369 به بعد) نقل شده است.
صدرالمتألهين پس از نقل كلام «شيخ» مى گويد:
«إثبات هذا العقل البسيط لايمكن إلا بالقول باتحاد العاقل بالمعقولات على الوجه الذى أقمنا البرهان»[16].
علاوه بر اين، اثبات مقدمات ديگرى از قبيل اصالت وجود و اشتداد جوهرى آن و اينكه وجود در مرتبه عقل بسيط بنحو افضل و اشرف تمام الأشياء است را براى فهم اين مطلب ضرورى مى داند.[17]
در مورد عقل بسيط در خصوص واجب الوجود نيز معتقد است كه شيخ الرئيس بحقيقت آن نرسيده و با اينكه در كتاب «تعليقات» مكرراً آن را مورد بحث قرار داده توفيقى حاصل ننموده و تنها ثابت كرده كه خداوند همه معقولات را بترتيب سببى و مسببى دفعةً واحدة ادراك مى كند، بدون اينكه از بعضى به بعضى ديگر منتقل شود; و چون قيام صور به ذات حق قيام صدورى است نه حلولى هيچ نوع نقص و فقدان و انفعالى از ناحيه اين صور در ذات او پديد نمى آيد. با همه اين تحقيقات و تدقيقات، «شيخ» نتوانسته به حقيقت عقل بسيط در مورد واجب دست يابد; زيرا معناى حقيقى عقل بسيط در مورد واجب الوجود اين است كه واجب به وجود واحد بسيط همه اشياست و لذا قبل از ايجاد در مرتبه ذات به همه آنها علم حضورى دارد، علمى كه در عين اجمال و بساطت عين تفصيل است.[18]
از ديگر مواردى كه مرحوم صدرالمتألهين به اتحاد عاقل و معقول استناد نموده اند حشر نفوس كامله اى است كه به مرتبه عقل بالفعل رسيده اند. در اين مورد مى گويد:
«أما النفوس الكاملة، فهى التى خرجت ذاتها من حد العقل بالقوه إلى حد العقل بالفعل، فصارت النفس عقلا بالفعل. و كلما صارت النفس عقلا بالفعل، انتقلت عن ذاتها و اتحدت بالعقل الذى هو كمالها فحشرت إليه; و كلما كان محشوراً إلى العقل، كان محشوراً إليه تعالى، لأن المحشور إلى المحشور إلى شىء كان محشوراً إلى ذلك الشىء. فالنفوس الكاملة محشورة إليه تعالى، و هو المطلوب».[19]

پي نوشت ها :
 

[12]- اسفار، ج 3، ص 337
[13]- همان، ص 336.
[14]- همان، ص 339.
[15]- شفا، ص 409.
[16]- همان، ص 372.
[17]- همان، ص 373.
[18]- همان، ج 9، ص 117.
[19]- همان، ج 3، ص 247.
 

منبع: www.mullasadra.org